
کمی احتیاط چاشنی عاشقی کنیم
من هم مانند خیلی دیگر زود ازدواج کردم.تنها نوزده سالم بود که انتخاب کردم اسمم در شناسنامه ی پسری برود که احساس کردم میتوانم به او اعتماد کنم واو را برای شریک زندگی مبهم ام انتخاب کنم.بااینکه میدانستم ازدواج دراین سن کم ریسک بالایی دارد برای اطمینان خودم وخانواده ام یک سالی را نامزد ماندم تا هم خودم را با وضعیت جدید ومسئولیت هایم وفق دهم وهم به دیگران این اطمینان را بدهم که ریسک ازدواجم کمترشده است.
آن روزها هنوز راهم را انتخاب نکرده بودم وفمینیست بودنم را نه یک افتخار میدانستم ونه یک ننگ.سردرگم در بین چیزی که وجودم وذاتم از کودکی به سویش گرایش داشت وحرفهای اطرافیان وانتقادهای خاردار آنها از واژه فمینیست که بعضا آن را بدتر از شیطان پرستی میدانستند!!!! من حالا فمینیست شده از گذشته ایی میخواهم بنویسم که در اوج سردرگمی بین بودن ونبودن دست به انتخابی زدم که هرچند شاید هنوز از ابهام زندگیم نزدوده اما شاید شانس واقبال مرا به ساحل امن وپر آرامشی رساند که توانستم خودم را پیدا کنم،بدانم که راهم چیست،بدانم که میخواهم سنگ مخالفین فمینیست که به جرات میتوانم بگویم حتی نمیدانند فمینیست چیست بر سرم بخورد،بدانم که طرد میشوم از طرف تمام کوته فکرانی که همیشه در محدودیت بوده اند وبوی آزادی مانند بمب خردل از پا درشان می آورد…
اکنون من ۲۴ساله ام وپنج سال از انتخاب تاریخی ام که ثبت در شناسنامه ام شده است میگذرد…چندی پیش با سایت همسری آشنا شدم و واژه “شروط ضمن عقد”… برای منی که خودم را فمینیست میدانستم این واژه مانند خیلی از زنهای دیگر که تازه این واژه را میشنوند جدید بود.همین کنجکاوی مرا برآن داشت تا سراغ سند ازدواجم بروم وچیزی را ببینم که بعد از ۵سال برای اولین بار میدیدم….شروط ضمن عقد…در دفترچه سند ازدواجم که زیرش خط کشیده شده بود!!!!یادم نمی آید کسی بمن درمورد این بند چیزی گفته باشد…تنها چیزی که یادم هست عجله عاقد برای گرفتن امضا بود که مدام خودش مکانهایی را که باید امضا میکردم بدون آنکه اجازه بدهد بخوانم نشانم میداد…دستانم از استرس آنقدر میلرزید که خودکار را دودستی گرفته بودم تا از زیر دستم در نرود…. شاید خیلی ها بگویند به عاقد ربطی ندارد که درباره شروط ضمن عقد حرفی بزند شما خودتان باید مطرح میکردید…
چیزی که میخواهم بگویم اینکه اگر او سوال میکرد وبمنی که از وجود چنین بندی در دفترچه وسند ازدواجم خبری نداشتم چیزی میگفت شاید تمام شرطهایی را قبل ازدواج باشوهرم درمیان گذاشته بودم همانجا محضری ورسمی اش میکردم…دیگر نیازی نبود بعد از ۵ سال از شوهرم مطالبه حقوق سرعقد گفته اش را بکنم که از ترس اینکه نکند مشکلی بوجود آمده است دلش راضی نشود شروط رابرایم محضری کند یا… دریک کارگاه آموزشی که باهمکاری دوستان برگزار شد خیلی ها از خانم ها وآقایان بمن انتقاد کردند که چرا شما که از شروط ضمن عقد میگویی ورفته ایی بالای منبر خودت سند ازدواجت را برای نمونه به ما نشان میدهی امضا نکرده ایی؟!!پاسخ من این بود…:(( من نمیدانستم ومیخواهم به تمام کسانی که نمیدانند بگویم هنوز هم دیر نیست….حالا که فهمیده اید حتی اگر متاهل هم باشید میتوانید شروط دلخواهتان را اضافه کنید…خیلی از مردان اگر قبل از ازدواج برایشان شرط وشروط مطرح کنید این کارا مبنی بر عدم اعتماد میدانند اتفاقا حالا که شما خانم ها ازدواج کرده اید وبه مردان اعتماد کرده اید شاید زمانش رسیده باشد که آنها نیز به شما اعتماد کنند…))
مراحل قانونی طولانی ثبت شروط وشمار اندک وکم مراکز ثبت قانونی شروط از جمله موانعی است که جامعه سرراه زنان قرار داده است تا از شمار ثبت کنندگان شروط کم شود،این هم یکی از نمونه هایی است که جامعه می اندیشد اگر زندگی با شرط وشروط آغاز شود پایدار نخواهد بود.اما عقل سلیم حکم میکند که بجای روابط عاطفی صرف،اندکی آینده نگری ومحکم کاری را هم چاشنی زیبایی های زندگیمان کنیم…سوالی که میخواهم از عزیزانی که همیشه شعار “زندگی با شروط شیرین نمیشه” را سر میدهند بپرسم….آیا وقتی پدرتان به شما خانه ایی را میبخشد وشما تقاضا وتوقع دارید تا سند قانونی برای این بخشش فراهم کند توهین به پدر وعدم اعتماد به اوست؟چه رابطه ایی نزدیکتر از رابطه فرزند وپدر؟حال شما که این کار را طبیعی میدانید ومیپذیرید چطور خشمتان میگیرد وقتی یک زن ومرد غریبه که بودن باهم را آن هم در بیشتر اوقات ازروی احساس انتخاب میکنند نباید برای آینده شان قانون را حامی وعده ها وداشته هایشان بخواهند؟!!!
متاسفانه برخی مردان آنقدر خوب باکلمات بازی میکنند وبرای خودشان حق میتراشند که کمتر زنی میتواند از راه منطقی ودرست با آنها کنار بیاید…حربه ی “عدم اعتماد” که در مقابل مهریه های بالا وشروط ضمن عقد از سوی مردان مطرح میشود حالا دیگر کارایی اش را روز بروز با جسارت وافزایش آگاهی زنان از دست میدهد…مردهای عزیزمان خوب است در مقوله ازدواج به بازتعریف واژگان نپردازند وبرای یکبار هم که شده از قدرت تعقلشان ومنطقشان که مدام سرکوفتش را در طول تاریخ به زنان میزنند استفاده کنند وبدانند که بهانه های اینچنینی نه تنها با ادعای مردانگی وشعورشان همخوانی ندارد بلکه یاداور زمانیست که وقتی کودکان را تحت فشار میذاریم میشنویم که میگویند”مگر تو مرا دوست نداری”؟!!! به امید افزایش آگاهی زنان ومردان سرزمینم …. باتشکر از فعالین وزحمتکشان همسری
=================================
با تشکر از لیسای عزیز که عکس و تجربه اش را با ما شریک شده است.
