
من زن، ایرانی و متاهلم٬ پس نمیتوانم مثل یک آدم بالغ در کشور خودم گذرنامهام را تمدید کنم

موضوعی که می خواهم برایتان تعریف کنم مربوط به خروج از کشور است. من سند مربوط به رضایت همسر در خصوص خروج از کشور را داشتم. دفعه اولی که برای تمدید گدرنامه رفتم هیچ مشکلی نبود و اتفاقا مجری تمدید هم خیلی برایش جالب بود، زنگ زد،سوال کرد و پذیرفت. جتی می گفت «چه کار خوبی کردی دیگه هر بار دردسر دفترخانه رفتن هم نداری.» اما بار دوم که تقریبا 1 سال پیش می شود، در دفتر پلیس 10+ به من گفتند که به ما کاملا مشخص اعلام کردند که این سند پذیرفته شده نیست و حتما باید به دفترخانه بروید و همسرتان رضایت بدهند. وقتی هم به دفتر خانه رفتم، سردفتر انگار من از کره مریخ آمده ام و تا به حال همچین چیزی ندیده باشد گفت من باید نامه بزنم و استعلام کنم و من که هم عجله داشتم برای پاسپورت و هم همسرم هم همراهم بود، قیر حق خروج را زدیم و ایشان همانجا دوباره امضا کردند. اما من از این اوضاع کشور و بی قانونی که سند رسمی را هم قبول ندارند به شدت عصبانی بودم. همسرم به افسر گذرنامه می گفت «مگه این مثل همه اسناد دیگه یه سند رسمی نیست پس چرا قبول نمی کنید.» و ایشان پاسخ می داد «حرف شما درست،اما به ما گفتن نمی شه»
.من اولین بار توسط خواهرم که وکیل بود با شروط ضمن عقد آشنا شدم. من و همسرم ایمان قبل از عقد با هم دوست بودیم. چون خواهرم این شروط را در عقدنامه خودش داشت و ما از آن خبر داشتیم، خیلی عنوان کردنش سخت نبود. وقتی هم که به او گفتم اصلا تعجب نکرد و بدون چون و چرا قبول کرد.
برای ثبت شروط ٬ اسکن مدارک را ایمیل کردم و روز بعد که با همسرم رفتیم٬ اسناد را از قبل آماده کرده بودند. پیش نویسی را به من دادند که بخوانم و من هم کلمه به کلمه با کپی وکالت نامه ای که از خواهرم گرفته بودم، چک کردم و با هم امضا کردیم و رفتیم. دفتریارهای آنجا خیلی هم با تعجب به ایمان نگاه می کردند.
اما چند وقت بعد، وقتی رفتم گذرنامه بگیرم مشکل پیش آمد.اول به یکی از دفاتر پلیس +۱۰ در یافت آباد مراجعه کردم. افسری که نشسته بود خیلی بداخلاق بود تا پرونده ام را باز کرد، سریع به محل رضایت محضری همسر نگاه کرد و با لحن بدی گفت «اجازه آقاتونم که نداری؟» گفتم «دارم ، این وکالت نامه.»
خیلی تعجب کرد، مطمئنم تا حالا با همچین چیزی مواجه نشده بود. سند را از من گرفت و خواند، بعد زنگ زد به دفترخانه و با آنها چک کرد و بعد هم کلمه به کلمه آن را صدبار خواند. وقتی می خواند حرکات انگشتش زیر کلمات بود و مدام برمی گشت از اول که ایرادی پیدا کند. در انتها هم ایراد گرفت که «این جا ننوشته صدور گذرنامه!» من گفتم «خب خروج از کشور و تمدید که نوشته» گفت «خانم با من چانه نزن، این قبول نیست. برو این فرم را بده آقاتون امضا کنه در دفترخانه .» من هم عصبانی شدم و گفتم «این کاملا قانونی است. من میروم اداره کل» . گفت «آره برو از آنجا تایید این را بگیر». گفتم «حتمن اینکار را می کنم و می بینید که ایراد ندارد ». و در اخر هم برگشت و به من گفت «شوهرت را چه جوری خر کردی این را ازش گرفتی!» با این جمله فهمیدم می داند این سند قانونی است و ایرادی ندارد و فقط از این که شوهرم این وکالت را به من داده عصبانی است و نمی خواهد این کار را انجام بدهد.
من هم مدارکم را به یک دفتر دیگر در یوسف آباد بردم. افسر آنجا تا در پرونده دید که امضای همسر وجود ندارد، سریع خودش گفت «خب حتما وکالتنامه داری که اینجا امضا نداره» گفتم بله .گرفت یک بار خواند و بعد هم سریع کار را انجام داد. متوجه شد که قبلا جای دیگری رفته ام و گفت «قبلا کجا رفتی؟ از چی ایراد گرفتن که انجام ندادند؟» گفتم از وکالتنامه و ماجرا را برایش تعریف کردم .خیلی مودب و محترمانه گفت «کار خوبی کردی این برگه داری و ما اینجا هر هفته از این نمونه ها داریم .» ================================ با تشکر از اکرم و ایمان عزیز که تجربهشان را با ما به اشتراک گذاشتهاند. _____________________________________________________ خاطرات و تجارب خود یا آشنایان خود از «شروط ضمن عقد» را به صفحه مسیج کنید یا به آدرس [email protected] ارسال نمایید. صفحهی همسری خاطرات شما را با نام پیشنهادی خودتان منتشر خواهد کرد.
من کلا با مهریه مشکل داشتم. میگفتم چرا باید طرف مقابلم یک پولی بدهد که با من ازدواج کند. با نفس کار مشکل داشتم حتی اگر چیز کوچکی قرار بود باشد و البته با شرایط نابرابری هم که وجود دارد مشکل داشتم. گرچه در طرف مقابلم اصلا نمی دیدم که چنین آدمی باشد ولی به هر حال همه اولش لیلی و مجنون اند! می خواستم اصلا مهریه را نفی کنم با نوشتن: “ندارد” و شروط ضمن عقد بگیرم اما فهمیدم که اگر بنویسند “ندارد” بعدا اگه مشکلی پیش بیاید “مهر المثل” تعلق میگیرد و باز هم نوعی مهریه است. آقای وکیلی هم آنجا بود که یک بار که رفته بودیم گفت البته اینا همه شروط را میشود دور زد، که ما خیلی بهش توجه نکردیم. چون سردفتر نبود. من وکالت در طلاق٬ اجازه تحصیل و کار و حق خروج از کشور را گرفتم. فکر کنم همین چهار تا را گرفتم ولیحق حضانت را نگرفتم! اینها برایم اولویت داشت. متاسفانه آن بخش ثبت جداگانه ش سند در دفتر اسناد رسمی را تنبلی کردم و نرفتم، چون سریع بعدش رفتیم دنبال کارهای ویزا برای مهاجرت و همیشه گذاشتم گوشه ذهنم که انجامش بدهم! اطلاعات را از سایت همسری گرفتم و می دانستم رویه اش چطور است. یک بار هم در روزنامه خوانده بودم که یک سری شروط جدید هم هست، مثل اجازه رضایت دادن برای عمل فرزند در صورت نبود پدر اما آن سردفتر گفت نه اصلا چنین چیزی نیست و شما اصلا فرزندی ندارید که بخواهید شرطی بگذارید در موردش، که خب اینقدر از موضع بالا صحبت می کرد که من واقعا حوصله بحث باهاش نداشتم که آقا درست است که ما وکیل نیستیم ولی اینی که می گویی خیلی غیرمنطقی است!
برای ثبت شروط با همسرم مشکلی نداشتم٬ فقط بابای او می گفت حتما من جلو خانواده ها اعلام کنم که یک وقت بعدا مامان بابای من نگویند وای مهریه دخترمان را خوردند! من هم جلوی خانواده ها گفتم، بعد بابای من ناراحت شد، بهم گفت اینها یک چیزی است بین خودتان، به ما ربطی ندارد، چرا وسط جمع جار زدی! البته نه با دلایل خیلی روشنفکری٬ بابایم مقادیری سنتی هم هست در درون. کلا بابای من اینجوری بود که خوشبختی به این چیزها نیست و از اول زندگی حرف طلاق را نزن و این فمنیست بازی ها چیه! (البته خب ما هیچ وقت در خانواده مان هیچ کس مشکل طلاق و طلاق کشی نداشته واسه همین بابای من اصلا درکی ندارد از این مشکلات زنان!) ولی کلا همیشه اینجوری بوده که در فامیل کسی از مهریه بقیه خبر ندارد و دخالت نمی کند٬ دست خودشان است که تصمیم بگیرند. خاله م جدا شده مثلا اما هیچ درگیری ای نبود. توافقی جدا شدند٬ از این مورد ها که مرده بی شعور باشد نداشتیم. به نظر من درباره ثبت شروط ضمن عقد٬ اصلا بحث این نیست که طرف تو چه جور آدمی است. بحث سر مشکل من با قانون است. دم آمدن من داشتم کارهایم را تقسیم می کردم و خیلی همه چی عجله ای شده بود. بابام یک محضردار آشنا داشت که ما کلا همه کارهایمان را به او می دادیم. واسه وکالت بابام قرار بود برود محضر. من گفتم کنار وکالت من به مامان٬ این کارهای حق طلاق را هم بگو انجام دهد، بابام شاکی شد که تو هم دهن ما را با این حق طلاقت سرویس کردی، من هم شاکی شدم و بعدا هی غر زدم که همین فکرهای احمقانه را می کنید که بعدا یکی پیدا می شود دهن دخترتان را سرویس می کند و تازه به فکر می افتید که چه کنم چه کنم! به مامانم مثال از این و آن میاوردم که بیا ببین خوب است فلانی دنبال طلاق گرفتن است (و نمی تواند) ، اگر از اول چشمهایش را باز کرده بود اینجوری نمی شد. مامانم در کل با من موافق بود اما باز بابام را توجیه می کرد پیش من! من با مهریه مخالف بودم و اتفاقا همیشه پسرها را تشویق می کردم که به خاطر دوست داشتن یک نفر زیر بار مهریه سنگین نروید! خوشبختانه ما سریع بعد عروسی امدیم آمریکا و اصلا صحبت جهاز نشد! جهازمان را رفتیم از والمارت خریدیم :)) ولی گاهی مهریه وارد فاز چشم و همچشمی می شود! در وبلاگی خواندم، نویسنده ش چون بچه دار نمی شد داشت جدا می شد، به خواست شوهرش٬ این هم خیلی اوکی قبول کرد. وسط اون ماجراها مادرشوهرش گفت شما خودتان می دانستید دخترتان عیب و ایرادی دارد وگرنه مهریه را اینقدر کم نمی گرفتید! خب دختره خیلی راحت جدا شد و بعد هم اپلای کرد رفت از ایران، بعد هم ازدواج کرد و اتفاقا بچه دار هم شد در آمریکا و من همیشه لذت می برم از خواندن وبلاگش. اینکه وسط این همه سر شلوغی چطور در مورد ادبیات و اینا هم حرف می زند. منظورم این است که در نهایت حتی اگر آدم همچین انگ هایی هم بهش بخورد بستگی به رویه خودش همه اش را تحمل می کند. آدم در خصوص بی شعوری بقیه که کاری نمی تواند بکند! =========================== با تشکر از لیلا که تجربهشان را با ما به اشتراک گذاشتهاند. عکس تزيینیست.